« فردا روز گل نرگس است »

فردا، روز طلوع گل‏های آفتابگردان روز نزول باران اردی‏بهشت روز فراگیری شادی است
هرگز آدینه‏هامان رنگ نمی‏بازد هرگز کوچه‏هامان یتیم نمی‏شوند
هرگز بهارمان ناپایدار نیست هرگز دست‏هامان خالی نمی‏شود
لبخندهامان نمی‏میرند؛اگر تو یک آن، صدایت را در گوش جانمان بپراکنی
اگر طلوع کند چشم‏هایت بر ما اگر بر زمین بپاشی شکوفه لبخندت را
آواز قدم‏هایت را به گوش ایستاده‏اندتمام دیوارهایی که تکیه داده‏ای به آن
تمام پنجره‏هایی که عطر پیراهنت را وزیدند نماز ظهورت را قامت بسته‏ایم
إِیَّاکَ نَعْبُدُ و إِیَّاکَ نَسْتَعِین تو را صدا می‏زنیم ایاک نعبد و ایاک نستعین
تو را که فردای نقره‏ای زمینی ایاک نعبد و ایاک نستعین
تو را که آمدنت شگرف است ایاک نعبد و ایاک نستعین
تو را که لبخندت زیباست ایاک نعبد و ایاک نستعین تو را که جمعه‏ها، بهانه‏ات را گرفته‏اند
ایاک نعبد و ایاک نستعین تو را که آفتاب، بهانه نگاه توست تا کدام روز، این بغض‏های بی‏گمان کشنده
این زخم‏های بی‏گمان عمیق این گریه‏های بی‏گمان سوزناک را صبور باشیم
در نماز دو رکعتی دیدارمان تا کدام روز، سوگوارانه زخم‏هایمان را
هجی کنیم ای فرزند آفتاب ای سپیده‏تر از سپیده ای روشن‏تر از روشن!
در این حوالی یکریز پائیز در این سراشیبی یکریز تاریک در این عمیق یکریز وحشت
در این روزگار بی‏گمان دلگیر که لبخند در هیچ کوچه‏ای نمی‏شکفد، تا بیایی
که درختان در معرض مصادره‏اند، تا بیایی که باران در معرض عقیم شدن است، تا بیایی
و زمین در معرض ویرانی است، تا بیایی
آه!
از این سیاه این تاریک این ترس همیشگی موهوم این زمین سرگردان
آه! از این وصف‏های طویل اتوبوس‏های فشرده دقیقه‏های بی‏دریغ
این برج‏های تا هنوز بلند این دهان‏های تا هنوز چندش‏آور این دیوارهای تا هنوز مرگ‏بار
این چشم‏های تا هنوز نگران آه! از این مناجات‏های بی‏اجابت هوای این روزهای بی‏تو
مرده و سنگین است بی‏پروا و مغرور است
بی‏رحم و متلاطم است دریغ! از این دقیقه‏های سرد و بی‏فانوس
دریغ! از این همیشه‏های حزن‏آور چهل چهارشنبه را نذر آمدنت کردیم
چهل جمعه را تا جمکران پیاده آمده‏ایم تا زیارت خوانی چشم‏هایت تا ندبه خوانی لب‏هایت
آمدیم و ناامید برگشتیم آمدیم و تو را ندیدیم امّا تو آمدی و روشن شد زمین
تو آمدی و باران گرفت تو آمدی و... ما تاریک ماندیم
همچنان کور، همچنان ناسپاس، همچنان بی‏تفاوت... ستاره‏های به زمین آمده‏اند
درختان از شکوفه آذین بستند کوچه‏ها کوچه‏های صمیمیت است کوچه‏های مهربانی است
کوچه‏های یکدست اردیبهشت چشم‏ها؛ بوی پنجره گرفته‏اند باز و روشن
سبز و جاری خیابانها دلباخته‏اند روز انتشار باران است روز انتشار نور است
فصل شمعدانی‏هاست فصل طلوع لبخندست هزار شاخه صلوات تقدیمت
هزار شاخه سلام تقدیمت هزار شاخه گل نرگس تقدیمت ای صراحت سبز!
ای روشنیِ بی‏وقفه چشم نرگس روشن چشم تمام ستاره‏ها روشن!
چشم تمام گلدسته‏ها روشن دل زمین روشن و تو رسیدی و باران گرفت و شب‏بو
و تو رسیدی و سپیده شد و بهار و تو رسیدی و گل‏ها شکفتند و چشم‏ها
و تو چونان صبح؛ دمیدی بر تن شب گرفته زمین مقدمت نور باران!!


نظرات شما عزیزان:

noor
ساعت22:12---31 خرداد 1392
اللهم عجل لولیک الفرج
مطلبت عالی و خیلی تاثیر گذار بود...
دستت درست و دمت گرم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : جمعه 31 خرداد 1392 ا 18:26 نويسنده : ایمانیان ا
.: Weblog Themes By : VioletSkin.lxb.ir :.